قسمتی از زندكینامه
"محمود خلیلی"(بدر صنعت كاز رسانی در ایران)
یکسال قبل از انقلاب مشروطه و امضای مظفرالدین شاه قاجار بر پای برگه تشکیل مجلس ملی محمود خلیلی پدر که یکی از پیشروان صنعتی کردن جامعه ایرانی وپایهگذار خدمات بسیاری به مردم بود در تهران به دنیا آمد. محمود خلیلی عراقی که در 27 اردیبهشت 1284 هجری خورشیدی دیده به جهان گشود دومین فرزند فاطمه و رمضانعلی بود. محمود که به گفته مادرش بسیار زود سخن گفت و راه رفتن آغاز کرد،در هفت سالگی به مدرسه رفت و در تیرماه 1336 پایان نامه ابتداییاش را از مدرسه علمیه دریافت کرد.
محمود خلیلی با هوش سرشاری كه داشت پس از آن به کلاسهای ریاضیات و ادبیات میرزا غلامحسینخان رهنما که بعدها وزیرفرهنگ شد رفت و پس از آن نیز به کلاسهای درس مرحوم فروغی راه پیدا کرد و با فرزند او ذکاءالملک فروغی دوست شد و زبان فرانسه را هم به خوبی آموخت. در میانه خواندنو یادگیری بود که عشق به سراغش آمد و پیش از پایان تحصیلات در 1301 با جمیله دختر مرحوم مبینالسلطان آقاولی ازدواج کرد و یکسال بعد اولین فرزندش به نام منصوره به دنیا آمد.
محمود خلیلی گواهینامه پایان تحصیلات متوسطه خود را در شهریور 1304 با عنوان بهترین شاگرد مدرسه علمیه اخذ میکند و زمانی نمیگذرد که وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه طی حکمی خلیلی جوان را به همراه همسر و فرزند برای تدریس ریاضی، فیزیک و شیمی به رشت میفرستاد. پس از یکسال تدریس در رشت، خلیلی با خانوادهاش به تهران باز و مسعوده دومین فرزند این خانواده متولد میشود. محمود خلیلی دو سالی در مدرسه دارالمعلمین و علمیه تدریس کرد و به مسئولیت آزمایشگاه مدرسه دارالمعلمین مرکزی هم منصوب شد. خلیلی برای تجهیز آزمایشگاه بسیار کوشید و حتی با هزینه شخصی وسایلی برای آزمایشگاه ساخت. در 15 شهریور ماه سال 1307 حکمی در حین تدریس به وی داده میشود که در آن نوشته: به موجب ماده 8 کنتراتاز این تاریخ به خدمت تدریس شما در مدرسه دارالمعلمین خاتمه داده میشود.» حكم امضای اعتمادالدوله قراگوزلو وزیر معارف را در پای خود دارد.خلیلی در جوابی که باید برای وصول حکم امضا میکرد نوشت: جوابا عرض میشود به جهنم» و این آغاز حرکت خلیلی جوان به سوی صنعت و کارآفرینی بود.
در این مقطع جمیله آقاولی همسر محمود خانهای که به صورت سهمالارث پدری به وی رسیده را دراختیار او قرار میدهد و محمود خلیلی با گرو گذاشتن این خانه به مبلغ 261 تومان دو باب مغازه بزرگ در خیابان چراغگاز نزدیک پامنار اجاره و کارگاه تعمیرات الکترومکانیک راهاندازی میکند. هنوز دو هفته از انفصال خلیلی جوان از کار تدریس نگذشته بود که او با کمک دو کارگر کار را در كارگاهش آغاز میکند. محمود خلیلی که تا این زمان به رسم پدر و اجداد خود عبا برتن و عمامه بر سر داشت با اجازه پدر لباس تدریس و آموزش را از تن بدر و رخت کار و صنعت بر تن میکند.
پس از مدتی کار خلیلی رونق میگیردو در همان اولین سال کار، مجلس شورای ملی به او پیشنهاد میدهد تا شمارنده الکتریکی برای مجلس بسازد. اتوبانک نیز که محلی توقف ماشینهای سنگین بود از خلیلی میخواهد تا روزی یک ساعت برایبازدید و تعمیر ماشینها به آنجا برود. محمود خلیلی در سال 1308 در خیابان علایی خانهای بزرگتر برای خانواده اجاره میکند و با استفاده از چند باتری کامیون به خانه خودش روشنایی برق میبرد و چراغهای نفتی را بسیار زودتر از همشهریانش به کنار میگذارد. نورافشانی خانه، رونق کسب و کار و خانه بزرگ همه شرایط برای ورود سومین فرزند خانواده را مهیا میکند. محسن اولین پسر محمود خلیلی و جمیله آقاولی است که بعدها به بهترین شکل راه پدر را در صنعت و کارآفرینی ادامه میدهد.
شهربانی اولین سازمان دولتی است که برای استخدام محمود خلیلی پیشقدم میشود و او را برای رفع نقایص روشنایی نظمیه به کار میگیرد.پس از مدتی خلیلی سرپرستی امور روشنایی شمیران را نیز میپذیرد که برقرسانی قصر رضاشاه را نیز در حیطه اختیارات او قرار میدهد. شبی در سال 1315 موتور کارخانه برق دربند از کار میافتد و رضاخان که بسیار شکاکبود آشفته میشود و عکسالعمل تندی به زیردستان خود نشان میدهد. محمود خلیلی یک ساعتی که از خاموش میگذرد موفق میشود با استفاده از چند قطعه یدکی موتور را دوباره راهاندازی و روشنایی را برقرار کند. سرتیپ هوشمند رییس بلدیه وقت كه از رفتار رضاشاه دلگیر است، در نهایت خشونت و بیادبی خلیلی را مورد مواخذه و نکوهش قرار میدهد. خلیلی بدون اینکه حرفی بزند از دفتر خارج میشود و دیگر به محل کار برنمیگردد. سرتیپ که میبیند چارهای جز برگرداندن خلیلی برای در امان ماندن از دست شاه ندارد و هیچ کسی را برای جایگزینی خلیلی ندارد، افرادی را برای پادرمیانی نزد خلیلی میفرستد و خود نیز با روی خوش به استقبال او میرود تا بتواند او را دوباره به کار برگرداند.خلیلی اکنون سه فرزند دیگر به نامهای سعید، هما و همایون دارد.
پس از آن محمود خلیلی با نقل مکانبه منطقه شمیران تجربیات کاری جدیدی آغاز میکند. از ساختمانسازی و حفر چاه آب شروعکرد و با تاسیس کارخانه چینیسازی که البته در نهایت ناموفق بود ادامه داد و حتی به دامداری و تاسیس یک گاوداری مجهز در اراک رو آورد. باناکام ماندن گاوداری به دلیل نداشتن سرپرستهای کارآمد، خلیلی در کنار انبار گندم شهر تهران آسیاب بزرگی برای آرد کردن گندم احداث کرد که در آن سالهای سخت برایمردم بسیار مفید و مثمرثمر بود تا جایی که مهندس بازرگان هم در نوشتههایش به این آسیاب و خدماتش برای مردم اشاره میکند. خلیلی اکنون با اضافه شدن حمید، شاهین و فرخ صاحب 9 فرزند است اگر چه خود گفته بود: من 12 فرزندمیخواستم اما خانم به بیشتر از این رضایت نداد.»
خلیلی ,محمود ,کار ,میشود ,میکند ,فرزند ,محمود خلیلی ,پس از ,را در ,خلیلی با ,خلیلی جوان
"محمود خلیلی"(بدر صنعت كاز رسانی در ایران)
یکسال قبل از انقلاب مشروطه و امضای مظفرالدین شاه قاجار بر پای برگه تشکیل مجلس ملی محمود خلیلی پدر که یکی از پیشروان صنعتی کردن جامعه ایرانی وپایهگذار خدمات بسیاری به مردم بود در تهران به دنیا آمد. محمود خلیلی عراقی که در 27 اردیبهشت 1284 هجری خورشیدی دیده به جهان گشود دومین فرزند فاطمه و رمضانعلی بود. محمود که به گفته مادرش بسیار زود سخن گفت و راه رفتن آغاز کرد،در هفت سالگی به مدرسه رفت و در تیرماه 1336 پایان نامه ابتداییاش را از مدرسه علمیه دریافت کرد.
محمود خلیلی با هوش سرشاری كه داشت پس از آن به کلاسهای ریاضیات و ادبیات میرزا غلامحسینخان رهنما که بعدها وزیرفرهنگ شد رفت و پس از آن نیز به کلاسهای درس مرحوم فروغی راه پیدا کرد و با فرزند او ذکاءالملک فروغی دوست شد و زبان فرانسه را هم به خوبی آموخت. در میانه خواندنو یادگیری بود که عشق به سراغش آمد و پیش از پایان تحصیلات در 1301 با جمیله دختر مرحوم مبینالسلطان آقاولی ازدواج کرد و یکسال بعد اولین فرزندش به نام منصوره به دنیا آمد.
محمود خلیلی گواهینامه پایان تحصیلات متوسطه خود را در شهریور 1304 با عنوان بهترین شاگرد مدرسه علمیه اخذ میکند و زمانی نمیگذرد که وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه طی حکمی خلیلی جوان را به همراه همسر و فرزند برای تدریس ریاضی، فیزیک و شیمی به رشت میفرستاد. پس از یکسال تدریس در رشت، خلیلی با خانوادهاش به تهران باز و مسعوده دومین فرزند این خانواده متولد میشود. محمود خلیلی دو سالی در مدرسه دارالمعلمین و علمیه تدریس کرد و به مسئولیت آزمایشگاه مدرسه دارالمعلمین مرکزی هم منصوب شد. خلیلی برای تجهیز آزمایشگاه بسیار کوشید و حتی با هزینه شخصی وسایلی برای آزمایشگاه ساخت. در 15 شهریور ماه سال 1307 حکمی در حین تدریس به وی داده میشود که در آن نوشته: به موجب ماده 8 کنتراتاز این تاریخ به خدمت تدریس شما در مدرسه دارالمعلمین خاتمه داده میشود.» حكم امضای اعتمادالدوله قراگوزلو وزیر معارف را در پای خود دارد.خلیلی در جوابی که باید برای وصول حکم امضا میکرد نوشت: جوابا عرض میشود به جهنم» و این آغاز حرکت خلیلی جوان به سوی صنعت و کارآفرینی بود.
در این مقطع جمیله آقاولی همسر محمود خانهای که به صورت سهمالارث پدری به وی رسیده را دراختیار او قرار میدهد و محمود خلیلی با گرو گذاشتن این خانه به مبلغ 261 تومان دو باب مغازه بزرگ در خیابان چراغگاز نزدیک پامنار اجاره و کارگاه تعمیرات الکترومکانیک راهاندازی میکند. هنوز دو هفته از انفصال خلیلی جوان از کار تدریس نگذشته بود که او با کمک دو کارگر کار را در كارگاهش آغاز میکند. محمود خلیلی که تا این زمان به رسم پدر و اجداد خود عبا برتن و عمامه بر سر داشت با اجازه پدر لباس تدریس و آموزش را از تن بدر و رخت کار و صنعت بر تن میکند.
پس از مدتی کار خلیلی رونق میگیردو در همان اولین سال کار، مجلس شورای ملی به او پیشنهاد میدهد تا شمارنده الکتریکی برای مجلس بسازد. اتوبانک نیز که محلی توقف ماشینهای سنگین بود از خلیلی میخواهد تا روزی یک ساعت برایبازدید و تعمیر ماشینها به آنجا برود. محمود خلیلی در سال 1308 در خیابان علایی خانهای بزرگتر برای خانواده اجاره میکند و با استفاده از چند باتری کامیون به خانه خودش روشنایی برق میبرد و چراغهای نفتی را بسیار زودتر از همشهریانش به کنار میگذارد. نورافشانی خانه، رونق کسب و کار و خانه بزرگ همه شرایط برای ورود سومین فرزند خانواده را مهیا میکند. محسن اولین پسر محمود خلیلی و جمیله آقاولی است که بعدها به بهترین شکل راه پدر را در صنعت و کارآفرینی ادامه میدهد.
شهربانی اولین سازمان دولتی است که برای استخدام محمود خلیلی پیشقدم میشود و او را برای رفع نقایص روشنایی نظمیه به کار میگیرد.پس از مدتی خلیلی سرپرستی امور روشنایی شمیران را نیز میپذیرد که برقرسانی قصر رضاشاه را نیز در حیطه اختیارات او قرار میدهد. شبی در سال 1315 موتور کارخانه برق دربند از کار میافتد و رضاخان که بسیار شکاکبود آشفته میشود و عکسالعمل تندی به زیردستان خود نشان میدهد. محمود خلیلی یک ساعتی که از خاموش میگذرد موفق میشود با استفاده از چند قطعه یدکی موتور را دوباره راهاندازی و روشنایی را برقرار کند. سرتیپ هوشمند رییس بلدیه وقت كه از رفتار رضاشاه دلگیر است، در نهایت خشونت و بیادبی خلیلی را مورد مواخذه و نکوهش قرار میدهد. خلیلی بدون اینکه حرفی بزند از دفتر خارج میشود و دیگر به محل کار برنمیگردد. سرتیپ که میبیند چارهای جز برگرداندن خلیلی برای در امان ماندن از دست شاه ندارد و هیچ کسی را برای جایگزینی خلیلی ندارد، افرادی را برای پادرمیانی نزد خلیلی میفرستد و خود نیز با روی خوش به استقبال او میرود تا بتواند او را دوباره به کار برگرداند.خلیلی اکنون سه فرزند دیگر به نامهای سعید، هما و همایون دارد.
پس از آن محمود خلیلی با نقل مکانبه منطقه شمیران تجربیات کاری جدیدی آغاز میکند. از ساختمانسازی و حفر چاه آب شروعکرد و با تاسیس کارخانه چینیسازی که البته در نهایت ناموفق بود ادامه داد و حتی به دامداری و تاسیس یک گاوداری مجهز در اراک رو آورد. باناکام ماندن گاوداری به دلیل نداشتن سرپرستهای کارآمد، خلیلی در کنار انبار گندم شهر تهران آسیاب بزرگی برای آرد کردن گندم احداث کرد که در آن سالهای سخت برایمردم بسیار مفید و مثمرثمر بود تا جایی که مهندس بازرگان هم در نوشتههایش به این آسیاب و خدماتش برای مردم اشاره میکند. خلیلی اکنون با اضافه شدن حمید، شاهین و فرخ صاحب 9 فرزند است اگر چه خود گفته بود: من 12 فرزندمیخواستم اما خانم به بیشتر از این رضایت نداد.»
درباره این سایت